سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بی بال پریدن

در آستانه دنیا وبهشت ...

 

عشق یعنی گم شدن پیدا شدن...

  برادر کجا می روی ؟
  گفت:جبهه
  پرسیدم:جبهه کجاست؟
  گفت:جائی که عاشقان جمعند .
  گفتم:عاشق کیست؟
  گفت:کسی که رفتن را انتخاب می کند تا دیگران بمانند و  می سوزد تا شمع محفل دیگران باشد .
  پرسیدم: آنجا چگونه جایی است؟
  گفت جایی که معجزه ها می بینی آنجا که اشگهایت ناخود آگاه سرازیر می شوند . جایی که شبها بیدار می مانی وآرزویت شهادت است و لقای یار
   جایی که عاشق پرواز می کند .
  پرسیدم :پرواز دیگر چیست ؟
  گفت :پرواز حرکت آسمانی عاشقی است که به سوی معبودش می شتابد .
  گفتم آیا پرواز آسان است ؟
  گفت : اگر خودخواهی آری
  گفتم : چگونه ؟
  گفت : شب مخواب ، اشک بریز ، ضجه زن ، ناله کن تا قلبت را از سیاهی ها پاک کنی .
  گفتم : با چه ؟

       گفت : ایمان ، ایمان و رفت ...

   ؟؟؟

  ؟!؟                             !

گلی گم کرده ام...

خدا...

بی قرارم...

بی قرار بی قرارم به خدا دیگر اشکی ندارم و دیگر از غم انتظار نایی ندارم.
بی قرارم، منتظر لحظه دیدار با یارم و به جز ناله و غصه کاری ندارم.
کاش زودتر انتظار به سر آید و خورشید از پشت کوه ها بیرون آید.
لبخند شادی بر لبانم بنشیند و خوشبختی دنیا نصیبم شود.
کاش زودتر لحظه ای که سالها منتظر آن ماندم فرا رسد و دیگر هیچ غمی در دلم نباشد.
غمی دارم در دلم، غم دوری از یارم، غم دلتنگی و  انتظار.
بی قرارم، به خدا دیگر جانی ندارم …. بی قرارم به خدا دیگر راهی ندارم.
تنها راه این است که منتظر ماند! تا کی باید اسیر این عشق پر از تنهایی بود!
کاش زودتر همان لحظه رویایی فرا رسد، تا دیگر نه درد دوری در قلبم باشد و نه درد عاشقی.
کاش به جای اینکه ناله غم انگیز آواز عاشقی را گوش میدادم، ترانه عاشقانه یارم را برایش زمزمه میکردم.
سخت است اما روزگار غریبی است ای یار مهربانم.. باید تو نیز منتظر بمانی.
میدانم گونه ات از این درد انتظار خیس خیس است و  دیگر از صبر و حوصله خسته شده ای  و  بیقرار تر از منی پس به پایان راه بیندیش که بدون شک پایان راه زیباست، پایان راه همان به هم رسیدن ماست.
بی قرارم به خدا بیقرارتر از پرنده ای می باشم که در قفس زندگی اسیر است و انتظار پرواز در آسمان آبی را می کشد.
بی قرارم به خدا بی قرارتر از یک ماهی هستم که در تنگ اسیر است و منتظر روزی است که در دریای آبی وجودش شناور شود.
نمیخواهم از این انتظار پر پر شوم! نمیخواهم مثل غنچه ای باشم که انتظار میکشد گل شود و بعد از آنکه گل شد یا پر پر شود و یا از شاخه اش چیده شود.
میخواهم بعد از این انتظار تنها مرد خوشبخت روی زمین باشم، دوست دارم بعد از این انتظار سلطان بی چون و چرای سرزمین عشاق باشم. به امید سفر به سوی سرزمین خوشبختی ها منتظر می مانم چونکه دوستت دارم ای یاور همیشه مومن.


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/22ساعت 3:21 صبح توسط محمد سلیمانی نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin




کد ماوس